میشه از عشق تو گفت ¸میشه با ستاره های چشم تو مغرب نو¸مشرق نو برپا کرد.میشه از برق نگات خورشیدو خاکستر کرد میشه از گندمیای سر زلفت یه عالم شعر نوشت آره از عشق تو دیوونگیم عالمیه¸ آره از عشق تو مردن داره ¸میشه از عشق تو مردو دیگه از دست همه راحت شد میشه از عشق تو مردو از دست تو هم راحت شد¸آره از عشق تو دیوونگیم عالمی داره ¸اگر از عشق میشد قصه نوشت میشد از عشق تو گفت.
سلام دوست گلم آقا هومن
ما رو باش که فکر می کردیم میشه عاشق بود و موند.
ما رو باش که فکر می کردیم ک میشه از عاشقی خوند.
سلام.مسلم جان چرا نشه از عشق خوندو چرا نشه موند من خاطراتمو با گذشت زمان مینویسم نمیدونم تو توی چه مرحله ای از زندگیت هستی ولی همیشه آسمون یه عاشق صافو آفتابی نیست گاهی وقتها هواهایی و غروبایی داره که حتی فکرشم نمیکنی.خوشحالم کردی سرزدی
سلام دوست عزیز
ما زندگی را طی کردید ولی چیزی نیافتیم جز نفرت.