شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آواز تو می خواندم از لایتناهیهمراه تویی،هر چه تو گویی و تو خواهی
راه طولانی ایست و من ایستاده می نگرم
قدمهایم سست و سست تر شده اند
احساس یاس و ناامیدی بر من چیره شده
وای به روزی که تنها راه برگشت
نقطهء اشتباه دوبارهء من باشد
من از این تنهایی