نمی دانم که راه من کجاست،راه را گم کرده ام .
در میان شعله های گرم،و در وسط میدانم.
راه را نمی بینم،شعله ها چهره غم در آنهاست.
شعله می بینم فقط،شعله ها را .
چشمم فقط می دید گرما را.
چشمهایم را بستم،در خیالم رفتم .
آخ خیالم گرم است،آه داغ است .
قطره اشکی روی آن می ریزم.
تا که شاید بگذرد این گرما.
در عمق خیالم رفتم.من خدا را دیدم،من خدا هم دارم.
باز کردم چهره بسته به غم .
باز کردم چشم بسته به گرم .
راه را می دیدم،در کنار من بود.
چهره ها خندیدند،چهره ها خندانند.