من و عشقم

دوست داشتن یک نوع باوره ؛خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد ... !!!

من و عشقم

دوست داشتن یک نوع باوره ؛خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد ... !!!

شکرانه

خدا را شکر که امروز تو نیستی تا مرا آزار دهی

 تو که اولین حرفت خ بود چرا زود تر نفهمیدم منظورت خیانت بود!

آخرش ه بود.چه دیر فهمیدم که هوس بود

.اما من اکنون با قدرت به پیش میتازم و چون خدا با من است یعنی همگان خموش.

هم او بزرگترین آرزوهایم را با عزت در ظرف بلورین ایمان تقدیمم میکند تا همگان بدانند آن هنگام که که از خدا بخواهی باید بستانی

.اما تو باش تا بدانی جهل و نادانی روزی گریبانت را خواهد گرفت.

گلویت را خواهد فشرد تا بدانی که ایمان کجا و جهل کجا!عشق کجا و وهم کجا،......

نظرات 3 + ارسال نظر
مهتاب 7 - آذر‌ماه - 1391 ساعت 22:08

مهربانیت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با او خواهی ماند ....

وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد ... !!!

zahra 8 - آذر‌ماه - 1391 ساعت 11:58 http://masoudozahra.blogsky.com/

" مثل کبریت کشیدن در باد

زندگی دشوار است

من خلاف جهت آب شنا کردن را، مثل یک معجزه باور دارم

آخرین دانه کبریتم را ،می کشم در این باد

هرچه باداباد "

افسانه 9 - آذر‌ماه - 1391 ساعت 15:19 http://gtale.blogsky.com/

سلام

تا کوچ اینــهمه رخوت و تنـــهایی

به شانـــه ی کدام مهری می تــــوان آویخت؟

و دست کدامیـــن مهتــــاب را

تا پیـــوند طلوعــی دیگر

می تــوان گرفت؟

پــرسه ی بیـــهوده ایــست

ایــن حوالی

رخـــوت و تنــــهایی

درد مشتــــرک آدمهـــاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد