نمیدانم کجایی
در وجودم نهفته شدی...
در بین دستانم...
در قلبم...
در گوشه چشمانم...
در آسمان ایمانم...
در کجا نشسته ایی
کنار ساحل آرامش من
آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد
شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند
کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی
در بی خوابی هایم
در شبهایه بی قراریم...
در متن تمام تنهاییم
چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب
تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی
در زیر پوست من
چه لطیف میجهی...
تو در فراسوی هر زمان
در هر جای این مکان
با منی...
طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار
تو خود منی...
سلام .وبلاگت قشنگه و قشنگتر از اون نوشته هات.
بهتون تبریک میگم.موفق باشید .
مرسی ولی
ولی چی؟؟؟؟!!!
هر ولی جای خود را دارد آری درست است زیبایی کلام مهم است وقابل ستایش
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
مرسی گلم
سلام
ساز دلت که کوک نباشد
فرقی نمی کند کجا باشی
سرزمین مادری یا خانه پدری
هر دو یک رنگ دارد
رنگ دلتنگی ...........
کاش دنیام هم یه رنگ بود مرسی