من و عشقم

دوست داشتن یک نوع باوره ؛خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد ... !!!

من و عشقم

دوست داشتن یک نوع باوره ؛خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد ... !!!

عشق وتنفر

برام عجیب دارم راجب این دوتا کلمه چیزی مینویسم اگر قبلا میدونستم راجبش قرار یه متن بنویسم چیزی به ذهنم خطور نمی کرد اما الان فرق می کنه گذشت زمان خیلی چیزا رو برام روشن می کنه.بگذریم میخوام بگم بین عشق و تنفر فاصله خیلی کمی هست به اون اندازه کمه که حتی فکرشم نمی کردم.عشق مقدسه و قابل ستایش اما دقیقا می تونم بگم تنفر نقطه مقابله عشقه¸لازمه عشق بلند پروازی داشته باشی که بتونی تنفر و فراموش یا کنترل کنی الان که دارم این جملات رو مینویسم حس بدی دارم نمیتونم به خودم مسلط باشم درگیری ذهنی زیادی دارم احساس میکنم هر آن زیر پاهام خالی میشه احساس بدی ¸واقعا بد¸پر از تنفرم عشقم کمرنگ شده اون موج زدناشو دیگه تو وجودم خیلی کم حس میکنم وقتی به چیزی که برام پیش اومده فکر میکنم دوست دارم نباشم که ای کاش میگفتم¸ گفتن این کلمه درد میاره درست مثل این می مونه که داری با پای برهنه توی مسیری که دوطرفش دوتا چشمه آب سرد و اون وسط براده های داغ آهن واین برات روشنه که باید از روی اونا بگذری باید بگذری و چاره ای جز این نداری واقعا نمی دونم چرا همیشه توی عشق با ید ببازی همیشه غماش هست که به عشق معنی میده همیشه گم شدنو پیدا شدنه و و به قول یه دوست: عشق بیگانگی میاره و آخرشم دیوانکی است

نوروز بی تو

امروز روز اول سال 91 امروز دلبسته شدنه شش ساله منه امروز واسه مردم روز شادیه امروز واسه جسم منم شادبود اما..... قلبم داشت آتیش میگرفت واسه نبودنش کنار سفره هفت سین دلم گرفته بود سرسفره تنها خواستم از خدا خواستنش بود امروز واقعا حس کردم که باید کاری کنم اما قدرتشو نداشتم¸ از خدا طلب کمک کردم امیدوارم کمکم کنه باهمه ی این چیزا میترسم آره ترس.میدونم ترس و عشق این دوتا کنار هم نمیان واسه هم ساخته نشدن وقتی کنار همن معنی نمیدن¸ترسم از مرحله جدید زندگیه ترسم از ناگفته هام است ترسم از بی تو بودن و بی کس شدنه .میدانم بخاطرم چقدر فداکاری کردی چقدر شکستی چقدرای که وقتی میبینمت دردت و حس میکنم ¸میفهم منم که باید سرزنش بشم نه تو عشق پاکم امروز وقتی دیدمت نتونستم نزدیک بیام چون طاقتشو نداشتم اشکاتو دیدم وقتی بهم زول زده بودی با قطره قطرش میسوزوندیم منو ببخش منو ببخش عشقم

رنگدانه

گاهی وقتها به این فکر میکنم که که ما آدما توی زندگی با چیزای زیادی توی زندگی روبرو میشیم به خودم میگم داشتن یه احساس قشنگ توی زندگی وااقعا میتونه جا لب باشه شاید اگر کسی ازمن بپرسه عشق چه رنگه مثل بعضی ها نمیگم((مشکی رنگه عشقه))میگم سفیده چون من عشقو تک رنگ نمیبینم جذابیتاش اینقدر هست که بخوام بگم سفیدی هست که خودش ترکیبی از همه ی رنگهاست. گاهی اینقدر توی زندگی خودمونو درگیر بعضی مسائل میکنیم که دیگه یادمون میره یه روزی عاشق بودیم یه روزی چقدر با خودمون خلوت میکردیم تا خودمونو پیدا کنیم چرا عشقو باید محدود کنیم چرا همیشه ازش لذت نبریم چرا بیشتر بهش بها ندیم تا رنگهای دیگه عشقو ببینیم .به نظرم همیشه باید به یاد روزایی بیفتیم که برای یک نگاه یا حتی یک لحظه حاضر بودیم خیلی چیزا را فدا کنیم. رنگ قرمز و دوست دارم ¸به رنگ نقره ای اهمیت میدم ¸رنگ زردو فراموش کردم¸رنگ آبی همیشه برام سوپرایزه بوده¸رنگ مشکی دلتنگیامه¸با رنگ بنفش زندگی میکنم و و با رنگ نیلی زنده موندم .